جدول جو
جدول جو

معنی تری رم - جستجوی لغت در جدول جو

تری رم
(تْ رِ)
در آن زمان (زمان داریوش بزرگ) کشتی بزرگی بود که پاروزنهای آن به سه صف در سه طبقه جا میگرفتند (ایران باستان ج 1 ص 561). و رجوع به همین کتاب ج 1 ص 668، 740 و ج 2 ص 926، 1006، 1112، 1135، 1174، 1242، 1485، 1923 و ج 3 ص 1971، 1976، 1978، 2006 شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تریلر
تصویر تریلر
تریلر (Thriller) به عنوان یک ژانر ادبی و هنری معمولاً به اثرهایی اشاره دارد که بر اساس تنش، ترس، و هیجان ساخته شده اند و مخاطب را به وضعیت ها و رویدادهای پیچیده و تنش آمیز توجه می کنند. این ژانر به طور گسترده ای در فیلم، ادبیات، تلویزیون، و موسیقی وجود دارد و خصوصیات خاصی را در خود جای داده است:
1. تنش و هیجان : داستان های thriller بیشتر بر تولید تنش و هیجان در مخاطب تمرکز دارند. این هیجان معمولاً از طریق رویدادهای ناگهانی، خطرات غیرمنتظره، و تهدیدهای جدید ایجاد می شود که شخصیت های داستان را به چالش می کشند.
2. پیچیدگی داستان : داستان های thriller معمولاً دارای پیچیدگی و تاریکی زیادی هستند. اغلب شخصیت ها با معضلات اخلاقی، تصمیم های دشوار، و شرایط غم انگیز روبرو می شوند.
3. شخصیت پردازی عمیق : شخصیت های داستان thriller معمولاً دارای زندگی نامه های پیچیده و ابهاماتی هستند. اغلب آن ها با داشتن نقاط ضعف و قوت، واکنش های غیرمنتظره نشان می دهند که مخاطب را به تامل در مورد رفتار آن ها ترغیب می کند.
4. معمایی و ناگفته ها : thriller ها معمولاً شامل المان هایی از ناگفته ها و رازهای پنهان هستند که مخاطب را به فکر و تحلیل دربارهٔ داستان و اتفاقات آن تشویق می کنند.
5. موسیقی و نورپردازی : در فیلم ها، موسیقی و نورپردازی در تقویت احساسات ترس و هیجان مخاطب نقش بسزایی دارند و به وضوح جو مخوف و تنش آمیز داستان را ایجاد می کنند.
مثال هایی از فیلم های thriller شامل `ششمین حس`، `سایه های خشم`، `رمز و راز آبی` و `شب های سینما` هستند که هرکدام به طرز متفاوتی از عناصر مذکور استفاده می کنند تا تجربه ی هیجانی و ترسناک برای مخاطب ایجاد کنند.
هر فیلم پر ماجرا و هیجان انگیزی که در تماشاگر حس تعلیق ایجاد کند، برای مثال فیلم های جنایی، جاسوسی و ماجراجویانه
فرهنگ اصطلاحات سینمایی
تصویری از تیرم
تصویر تیرم
بانوی بزرگ حرم پادشاه، خاتون، برای مثال اندر این عهد از بزرگی کشور خوارزم را / ستر عالی مهد اعظم تیرم ترکان تویی (؟- مجمع الفرس - تیرم)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پری رخ
تصویر پری رخ
پری رو، پری چهر، پری رخسار، خوب روی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ترش رو
تصویر ترش رو
اخمو، کسی که اخم کند و چین بر ابرو انداخته و روی خود را درهم بکشد، سخت رو، گره پیشانی، بداغر، تیموک، اخم رو، عبوس، متربّد، زوش، روترش، دژبرو، تندرو، عابس، بداخم، عبّاس برای مثال مبر حاجت به نزدیک ترش روی / که از خوی بدش فرسوده گردی (سعدی - ۱۱۳)، اگر حنظل خوری از دست خوش خوی / به از شیرینی از دست ترش روی (سعدی - ۱۱۲)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پری رو
تصویر پری رو
کسی که روی زیبا مانند روی پری دارد، پری چهر، پری چهره، پری رخ، پری رخسار، زیبارو، خوشگل، برای مثال سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند / پری رویان قرار دل چو بستیزند بستانند (حافظ - ۳۹۴)
فرهنگ فارسی عمید
(تَ)
ترساننده را گویند. به عربی نذیر خوانندبا نون و دال نقطه دار. (برهان). ترساننده که به تازی نذیر گویند. (ناظم الاطباء). خود کلمه هم مصحف نذیراست. (حاشیۀ برهان چ معین). و رجوع به نذیر شود
لغت نامه دهخدا
(اِ خِ)
غالب شدن فربهی بر قوم، با ارزانی و فراخ سالی شدن شهرها، فربه شدن شتربچگان بحدی که از جنبش عاجز گردند. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، فربه شدن و غالب شدن فربهی بر قوم، در ارزانی و فراخی رسیدن قوم (مجهولا). (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ خِ)
مکان کردن جایی. (تاج المصادر بیهقی). مقیم بودن به جایی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از المنجد) ، پیوسته شدن باران. (تاج المصادر بیهقی) ، تیره بودن و مقیم بودن ابر بی باران. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، پیوسته بودن ابر و از جای نرفتن آن. (از اقرب الموارد) (از المنجد) ، افزون شدن بر چیزی. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از المنجد)
لغت نامه دهخدا
(اِ جِ)
جنبانیدن لبها بجهت سخن و گویند ترمرموا یعنی جنبیدند برای گفتار اما دم نزدند. (منتهی الارب) (از آنندراج). جنبانیدن لبها جهت تکلم. (ناظم الاطباء). حرکت دادن لبان برای سخن گفتن و تکلم نکردن. (از اقرب الموارد) (از المنجد)
لغت نامه دهخدا
(تْ یِ)
ترو. شهری است در آلمان، بر کنار رود موزل که 81700 تن سکنه دارد. در این شهر آثاری از ساختمانهای مخروب دورۀتسلط روم متعلق به قرن اول و کلیسای بزرگی متعلق به قرن 14- 11 میلادی وجود دارد. این شهر در قرون وسطا مرکز یک مطران انتخابی بوده است. و رجوع به ترو شود
لغت نامه دهخدا
(تَ)
فروتنی نماینده برای خدا. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، مرد ملوث به معایب یا ملوث به چرک. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(هََ)
دهی است از دهستان سام شهرستان ملایر که در 18هزارگزی جنوب شهر ملایر واقع و دارای 227 تن سکنه است. از چشمه مشروب میشود. محصول عمده اش غلات دیم است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(تْ تَ)
پسرویدرن و برادر استاتیرا (زن اردشیر پسر داریوش دوم). که آمس تریس دختر داریوش را بزنی گرفت و چون پدرش درگذشت به جای او والی شد و عاشق خواهرخود رکسانه گردید و در صدد قتل آمس تریس برآمد ولی توطئۀ او کشف شد و داریوش یکی از ندیمان وی را مأمور نجات آمس تریس کرد. تری تخم بدست وی کشته شد. و رجوع به ایران باستان ج 2 ص 961 و تریتن تخمس شود
لغت نامه دهخدا
تک رو. تنهارونده. بی همراه:
بت تنهانشین ماه تهی رو
تهی از خویشتن تنها ز خسرو.
نظامی.
، گمراه و منحرف از راه. (ناظم الاطباء) ، دست خالی رونده. روندۀ بی چیز. مسافر فقیر و تهیدست:
نه بر مرد تهی رو هست باجی
نه از ویرانه کس خواهد خراجی.
نظامی.
رجوع به تهی رفتن و تهی و دیگر ترکیبهای آن شود، بیهوده سفرکننده. (فرهنگ فارسی معین) ، آواره. دربدر. خانه بدوش. (فرهنگ فارسی ایضاً)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
شهری است به حضرموت. (منتهی الارب) (از متن اللغه). نام یکی از دو شهر حضرموت است زیراحضرموت اسم تمام ناحیه ای است که دو شهر شبام و تریم در آن قرار دارد و در هر یک قبیله ای است که هر شهر بنام همان قبیله نامیده میشود. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(رَ / رُ)
بانوی اعظم و خاتون بزرگ را گویند. (برهان) (فرهنگ جهانگیری) (فرهنگ رشیدی) (از ناظم الاطباء). بانوی بزرگ حرم شاه را گویند. (انجمن آرا) (آنندراج).... تیر به معنی برگزیده و ’میم’ بر نعت زنان زاید کنند چون بیگم و خانم پس معنی تیرم، زن برگزیده است. (فرهنگ رشیدی). در ترکی به معنی بانوی بزرگ و ارجمند است. (حاشیۀ برهان چ معین) :
اندر این عهد از بزرگی کشور خوارزمشاه
ستر عالی مهد عالم تیرم ترکان توئی.
استاد (از فرهنگ رشیدی)
لغت نامه دهخدا
(دِ)
رودی در شمال غربی روسیه است که کورلاند و لیونی را مشروب میسازد و 150 هزار گز طول دارد و در خلیج لیونی میریزد. (از قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تریم
تصویر تریم
چرکن، آکناک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترییم
تصویر ترییم
مقیم بودن به جائی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تیرم
تصویر تیرم
بانوی بزرگ خاتون ارجمند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تیر رس
تصویر تیر رس
مسافتی که تیر بتواند بهدف اصابت کند ، پایان مسافت مذکور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تهی رو
تصویر تهی رو
بیهوده سفر کننده، آواره دربدر خانه بدوش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تیرم
تصویر تیرم
((تِ رَ))
بانوی بزرگ حرم پادشاه، خاتون
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ترش رو
تصویر ترش رو
((تُ رْ یا رُ))
بدخو
فرهنگ فارسی معین
دسته ی تبر، قسمت انتهایی دسته ی تبر
فرهنگ گویش مازندرانی
پراکنده، پخش
فرهنگ گویش مازندرانی
ترش مزه
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع کوهستان غرب چالوس
فرهنگ گویش مازندرانی